فراموشی ...

هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن

به هر حال دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را . . .

نظرات شما عزیزان:

ژیلا

ساعت23:22---16 آبان 1391

يه روزايي ، يه شبايي
به يه آدماي خاصي خيلي احتياج داري
گوشيتو برميداري شمارشو بگيري
اما ميدوني بي فايدس
اينقدر دلگيرو دلتنگي که يهو به خودت مياي
و ميبيني خيره شدي به يه صفحه ي خاليِ بي جواب
اشکات سرازير شُدن و بعد با خودِت فقط يه جمله ميگي
اونهمه دوست داشتن آخرش چِرا اينطوري شد…..!

زیبابود